خفن ترین عکس العملی که تا حالا در مقابل دانش آموزان انجام دادید و بعدش خیلی به خودتون افتخار کردید چی بوده؟
خودم:
یکی که الان یادمه این بود که یکی از دانش آموزان خیلی سر کلاس اذیت کرد و واقعا عصبانی بودم از دستش ولی در آغوش گرفتمش و گفتم دوستت دارم واسه همین خوبه که کارهاتو انجام بدی و بعدش خیلی آروم شد و همراه…
این تجربه رو بارها داشتم که وقتی برای شاگردت خارج از حدود وظایفت وقت میذاری، مثلا بعد از مدرسه اشکالاتش رو برطرف میکنی، یا وقت میزاری و سوالای غیر درسیش رو جواب میدی، یا براش یه هدیه میخری، حس خیلی خوبی بهش منتقل میشه، به نظرم از جنس حس عزت نفس و ارزشمند بودن.
یادمه تو اولین سال مربیگریم یه دانش آموز به شدت باهوشی داشتم که سر کلاس ریاضی چون زود میفهمید خسته میشد و چون بیش فعال بود آروم و قرار نداشت وقتی با خانواده ارتباط گرفتم فهمیدم که یه کم برنامه نویسی بلده و وقتی سر کلاس ریاضی خسته میشد میومد پشت لب تاب من و برنامه نویسی کار میکرد و مباحث ریاضی همون سال رو فرمول نویسی میکرد. بعد از مدتی بهش گفتم تو که تونستی به یه زبون نفهم(کامپیوتر) یه چیز رو یاد بدی نمیتونی به دوستای همکلاسیت یاد بدی و بعد از مدتی شروع کرد به کمک کردن به دوستاش.
یادمه یه بار یکی از دانش آموزا داشت به شدددت لجبازی میکرد و پا میکوبید زمین و میگفت نمیییشهههه نمیییشششههه نمیییشششهههه
تا بتونم دخالت نمیکنم
اما بچه ها دورش جمع شده بودند
رفتم جلو بهش گفتم چی نمیشه؟
دفترشو نشون داد
دستمو بردم جلو گفتم: تبریک میگم. منم اندازه تو بودم هی نمیتونستم. دوباره امتحان کن
دستم رو نمیگرفت
از تعجب که چرا سعی نکردم قانعش کنم دهنش باز مونده بود
دوباره دستمو تکون دادم گفتم: خداقوت که نتونسته بودی پهلون. دست بده برو دوباره ببین میشه یا نمیشه
خلاصه که خیلی با هم دوست شدیم
دیگه فهمید من به لجبازیاش حساس نیستم