مشارکت اولیا - چالش یا فرصت؟!

همه اش میگن اولیا با مدرسه !!مشارکت!! کنند.
اما واقعا حضور اولیا رو تو مدرسه چطور مدیریت کنیم؟
منظورم اینه که باعث اختلال تو کارها نشن، تصمیم‌گیری‌ها همچنان به نفع آموزش و پرورش بچه‌ها بمونه، بین کسایی که مامان باباهاشون مشارکت دارن و ندارن حس بدی ایجاد نشه و…
چطور این رو مدیریت می‌کنید؟
من خیلی دلم میخواد بدونم چه مسئولیت‌هایی به اولیا میدید یا چطور برای انجام بعضی کارها ترغیبشون می‌کنید؟!

ممنون

3 پسندیده

منم اولش از بعضی مامان‌باباها که خیلی می‌خواستن تو کارا دخالت کنن، واقعا می‌ترسیدم. می‌گفتم نکنه نظم کلاس بهم بریزه یا فکر کنن می‌تونن برای روش‌های آموزشی ما تصمیم بگیرن. ولی بعد کم‌کم قلقش دستم اومد.
یه کاری که همیشه می‌کنم و بابتش ضربه‌ها دیدم تا یادگرفتم :sweat_smile: اینه که تو جلسه‌های اول سال، رک و راست بهشون می‌گم حوزه‌هایی که می‌تونن وارد بشن رو میگم و میگم مابقیش هم بسپارید به تخصص و تجربه ما و مطمئن باشید اگر به نظرتون یا کمکتون نیاز بود بهتون اطلاع میدیم. مثلا خودم بهشون پیشنهاد می‌دم برای فلان پروژه نیاز به کسی داریم که فلان چیزو تهیه کنه یا فلان مهارت رو داشته باشه. یا برای کارهای پشتیبانی اردوها، شما خیلی می‌تونین مفید باشین. یا مثلا به یک مسئول برای فلان کار نیاز داریم. این‌طوری نمی‌ذارم خودشون بخوان نقش بسازن یا قاطی تصمیم‌گیری‌های آموزشی بشن.

در نهایت هم بهشون میگم فققط فلان روز هفته زنگ تفریح اول و سوم می‌تونیم با هم حرف بزنیم.
و روزش رو بر اساس بازخوردها ممکنه تا پایان سال تغییر بدم یا ندم.

واقعا یه شمشیر دولبه است این ارتباط با اولیا!
برای من که همیشه پیچیده تر و چالش برانکیزتر از خود دانش آموزان بودند :rofl:

یه چیزی که فهمیدم! بعضی اولیا چون دیده نمی‌شن یا حس می‌کنن طرد شدن، شروع می‌کنن به دخالت. من همیشه سعی می‌کنم تو یه جایی از برنامه‌هام بذارم که دیده بشن. مثلاً اگر کسی کمک خاصی کرد، جلو خود بچه‌ها یه تشکر کوچیک. همین باعث می‌شه بقیه هم بفهمن این مدل مشارکت مفیده. در حقیقت برای دیگران الگوسازیه برای خود شخص انگیزه ورزی! فقط باید مواظب بود یهو احساس توانمندی بیجا یا صمیمیت بیش از حد ایجاد نشه. از کاری که واقعا انجام شده تقدیر کنید و از تحسین به سمت تشویق نره!

یه چیز دیگه هم که فهمیدم درباره اولیای بیخیال یا بیش از اندازه سرشلوغه! این عزیزان عموما درگیر کار خودشونن و کاری به کارمون ندارن اما امان از روزی که پرمون به پرشون گیر کنه یا یهو دلشون بخواد یه خودی نشون بدن!
این مواقع واقعا خیلی مهمه که شما همه ریز موارد رو ثبت کرده باشید و بتونید قاطعانه یا حضورشون رو اونطور که خودتون می‌خواید پیش ببرید یا مجاب کنید که لازم نیست.

1 پسندیده

اخ اخ!
من داشتم!
من اولیایی داشتم که وسط سال حضانت فرزندش رو گرفت و به طرز عجیبی دیگه دلش می‌خواست هر روز می‌خواست مدرسه باشه!
اولش دل به دلش می‌دادیم ولی بعدش دیدیم هی میشینه پیش اولیای دیگه میگه این مدرسه رو همسر سابقم انتخاب کرده بود وگرنه من هرروز اینجام! این مشکلو داره! اون مشکل رو داره! معلمشون فلانه! کلاساشون بهمانه! :sweat_smile:
یا مثلا تو کار معاونتمون وقت صحبت با بچه‌ها و اعمال محدودیت دخالت می‌کرد :rofl:

پیر شدیم تا پاش رو از مدرسه بریدیم اما درس شد که دیگه مواظب حریم خودمون و اولیا باشیم!

1 پسندیده

یاخداااا!
چیکارش کردید؟

1 پسندیده

والا این بنده خدا دکترای کارآفرینی داشت و خیلی بهش می‌نازید.
منم تو همون ارتباط دوستانه اومدم یه ذره دل به دلش دادم و بهش گفتم جشنواره بذاره.
بعد گفتم حضورت رو مرتب کن میخوام به بچه ها اطلاع بدم. بعد خودم پشت بندش گفتم فکر کنم دو روز در هفته کافی باشه.
بعد پیشنهاد دادم که خارج از محیط مدرسه براشون مجوز بگیرم و یک روز در هفته اش رو اونجا مشغولش کردم.
بعدش انقدر درگیر مسئولیت خودش شد و دید اینجوری بهتره که فراموش کرد تو کار ما دخالت کنه

از حق نگذریم کارگاه های خوبی هم برگزار کرد :slight_smile:

1 پسندیده